به دلم می اندیشم که هنوز

 کودکی بیش نیست

 همه رفتند و از نردبان بلوغ گذشتند

 و رسیدند به آبی عقل به آسمان منطق

 ولی او هنوز اندر خم یک کوچه هست

 و زندگی را در میان موی مصنوعی عروسکهایش

 تو بهونه های بچه گانه اش می بیند

 و چه سخاوتمندانه آنرا به عشق

 پیشکش می کند

 به سادگی دلم می خندم

 که به یک گوشه چشم چشمک دخترکی می لرزد

 به دل می خندم که به یک قطره اشک

 به رخ رهگذری

 سیل به گونه خشکیده اش می لغزد

 به دلم می خندم که هنوز 

  مشـــق شـب را ننوشته خوابید!!!!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد