چشم تو



چشم تو مثل دریای مواج

من ولی قایقی ناتوانم

کاش می شد که تا ساحل دور

در نگاهت همیشه بمانم

می شوم خسته از ناامیدی

راه بی انتها پیش رویم

کاش می شد که راز دلم را

با نگاهم برایت بگویم

راه آغاز من جاده تو

فصل پرواز من در نگاهت

آن همه عاشقی مرد و حالا

مانده ام بی صدا در پناهت

با دلی پر از شوق پریدن

مانده ام پشت درهای بسته

این منم قایقی مانده در راه

قایقی در تلاطم شکسته

می برد آب دریا به سویی

هر زمان بی صدا لنگرش را

می کشاند به هر سو دوباره

پاره دیگر پیکرش را

می گشود بستر نرم خود کاش

موج دریای چشمت دوباره

چون منم قایقی پیر و خسته

لنگر و بادبان پاره پاره


نظرات 1 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:47 ب.ظ

خیلی خیلی عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد