آه...



چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه اشکها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن، تبر به دوش و بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که دل شکسته ایم و خسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام

دوباره صبح، ظهر عصر غروب شد نیامدی




نظرات 2 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:50 ب.ظ

انقدر نا امید نباش

مریم پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:16 ب.ظ

bad nist be zandegi az darichehye digari negah koni
movafagh abshid

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد